بانوی برتر

بانوی نازنین اگر به دنبال جایی برای حال خوب هستی ؛ خوش آمدی

بانوی برتر

بانوی نازنین اگر به دنبال جایی برای حال خوب هستی ؛ خوش آمدی

سلام دوستای خوبم.نمیدونین چقدر خوشحالم ازین که دارم یکی یکی پیدا تون میکنم و جمع صمیمی مون داره دوباره برقرار میشه مخصوصا با حضور دوستای جدید.حرف همون حرف قدیمه.حرف بانوی برتر بودن. حرف بهتر بودن. حرف اهمیت به خودمون. حرف احترام به وجود با ارزشم 


ون و خوشحال و راضی بودن. .....


خیلی تا حالا با هم از پوست و مو گفتیم و شنیدیم.از لک گفتیم و جوش!!!!از پاکسازی کبد گفتیم و ناخن دست و پ ست کف پا......اما امروز حرفم.چیز دیگه ای دوستای من.حرف پرورش روانمونه. حرف سلامت روانمونه. خیلی راحت بپرسم روانتون  چقدر سالمه؟چقدر در ارزیابی روانی از اضطراب و افسردگی و خشم و عصبانیت و وسواس و شیدایی به دورید؟بدون هیچ سانسوری جوابمو بدین.حالتون چقدر خوبه؟اینقدر که به پوستتون میرسید و مرطوبش میکنید و پاکش میکنید و آرایشش  میکنید .....چقدر به سلامت اعصاب و روانتون بها میدین؟؟؟؟



من امروز اینجام تا ناخن بکشم روی اون پوسته امن که کشیدید روی خودتون تا نفهمید و اهمیت ندید که حالتون چقدر ناخوبه.که شبا خواب خوب نمیبینید .که صبح سر حال نیستین.که اضطراب داره وجودتونو میخوره.که گریه میکنید. خیلی زیاد و خیلی بی دلیل.که آخرین باری که از ته دل خندیدید یادتان نیست.که دارین الکی ادامه میدین و ادای سرخوش بودن در میا ین در حالیکه......واقعا چیزی واستون خیلی اهمیت نداره........اگه حرفام اشناست بدونن که نیاز به کمک دارین.خجالت نکشین. ... ما بارها و بارها برای ساده ترین مسائل به پزشک مراجعه میکنیم ولی وقتی پای مشاور روانشناس.روانپرشک وسط میاد جبهه میگیریم.یه حوری رفتار میکنیم انگار که هرگز به همچین کسایی احتیاج پیدا نمیکنیم ولی یادمون باشه  سالمترین ما اون کسی که به وقتش به مشاور مراجعه میکنه. وقتی کوچکترین اثری از ناراحتی های اعصاب مثل درجات خفیف اضطراب و افسردگی میبینه به روانشناس مراجعه میکنه و نمیزاره سالها رنج بکشه و به زندگی بی کیفیت ادامه بده.


بزارین از خودم بگم.......خود من سالهاست با مشکل اضطراب دارم دست و پنجه نرم میکنم.چیز جدیدی نیست واسه بچه ای که در جنگ و بمباران بزرگ شده.یادکار اون موقعه. ....و خیلی دیر به این فکر افتادم چرا کمک نگیرم.چرا ادامه بدم به حال بدی که وقتی میاد آدمو واقعا فلج میکنه.....و بعد اینکه چندین بار با دوستای خوب و اگاهم صحبت کردم دیدم صحیح ترین کاری که یک بانوی برتر میتونه واسه خودش بکنه فکر کردن به افزایش کیفیت زندگیشه ....و باور تون نمیشه تنها سه روز مصرف یک قرص تونست به قدری حالمو بهتر کنه که باورم نمیشد .....بدون کوچکترین عارضه ای.و قطعا من اون مدت مشخص شده رو ادامه میدم و از زندگی شادم لذت میبرم و اگر روزی بازم حس کنم به هر دلیل حالم خوب نیست  به یک متخصص مراجعه میکنم و نمیزارم این حال بد ادامه پیدا کنه.....


ببین دخترا خیلی از حال های بد ما بر خلاف اون چیزی که سالها به ما دیکته شده دست خودمون نیست.خیلیاش کاملا منشا ژنتیکی داره.خیلیاش بهد خاطر بر هم خوردن تعادل بیوشیمیایی مغزمو نه و خیلی راحت و اسون قابل کنترل. پس درستش کنیم.نزاریم الکی رنج بکشیم و حال خودمون و اطرافیان مونو بد کنیم...در حالیکه بسیار اسون میشه خوشحال بود و باید به کمک هم این فرهنگ رو جا بندازیم که انسان سالم در این عصر قطعا به مشاور و روانشناس نیاز پیدا میکنه و با کمک گرفتن میتونه دنیا رو برای خودش و اطرافیانش جای بهتری واسه زندگی کنه.....


همین


آرزو میکنم حالتون همیشه خدا خوش باشه


و به قول شمس نازنین،وقتتون خوش. . .   



نظرات 59 + ارسال نظر
فرناز.م سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 17:58

مطلب جدید آیا نمیگذارید؟

marzi سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 00:53

سلام دوست خوبم
من چند تا سوال داشتم از خدمتتون
اول اینکه برای جای جوش هایی که قرمزی اونها به جا مونده چه باید کرد؟
دوم اینکه برای جوانسازی پوست دست چه راهکارایی پیشنهاد میدین مانا جان ؟کرم و گیاه درمانی
و نکته اخر اینکه مانا جان اگه لطف کنید و اسم اون کرم اگزویانس ویتامینه رو کامل معرفی کنید خیلی تشکر میکنم
بی نهایت ممنونم به خاطر مهربانی و زحماتتون عزیزم

مریم دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 00:08

سلام.مانا جان خوشحالم که خوبی ودوباره هستی....اخه فکر کردم رفتی دیگه...وبلاگ جدید مبارک...ولی قبلی خیلی خوشل تر بود....یه چیز میگم باورکن راست میگم ..هروقت گذرم به اینجا افتاد مطلبی که نوشتی به حال روزم ربط داشته...الان راجب این مطلب باید بگم واقعا ما چقدر از خودمون غافلیم...از ارامش درونمون...حرفات حسابی بخدا...

هستی جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 12:49

سلام.من الان بدون مقدمه بیام ازتون یه راهنمایی بخوام بده دوست دارم نظرتونو بدونم من زمان قدیم ظه فامیلی از خونوادمون منو خواسته بودن و شنیده بودن دخترمون داره درس میخونه من اون موقع بشت کنکور بودم بعد جن سال که این اقا ازدواج کردن مامانم به من کفت،اولین باری که ما خونشون مهمون بودیم همه جی نرمال بود ولی خانومش خیلی خوشحال و از خودراضی بود و به اصطلاح مارم تحویل نمیکرفت این باعث شد من حساس بشم،الان مشکلم اینه خب فامیله ما همدیکرو میبینیم و رفتارهای من هیج وقت عادی نیست حتی خودشم متوجه شده یعنی بیخودی برا خودم مسعله درست کردم طرفم فکر میکنه من بشیمونم از جواب منفی که دادم ولی خب منم خیلی روشون حساس شدم منو خانومش هیج شباهتی به هم نداریم زمانی که خواستکار من بود من18سال داشتم و عروس خانومشون یه دختر35ساله غول بیکر سیاهه،من ته دلم میدونم هیج برتریتی بهم نداره ولی نمیدونم جرا این رفتارهای عجیب و غریب ازم سر میزنه!
هیجی بیخود خودمو سوزه کردم و کسی که میتونم ازش اعتماد بنفس بکیرم و عزت نفسم زیاد شه شمایین.
زودبه زود بیاین دلمون براتون تنک میشه

فرناز.م پنج‌شنبه 1 مرداد 1394 ساعت 16:52

مطلب جدید نمیذارید؟

هستی چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 23:05

خانومی کجایی رفتی دردر

مانا(مامان باران) چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 22:47

عالی بود رفیق

منم دارم همینکارو میکنم
بهت گفته بودم میرم دکتر
امیدوارم همه به سمت شادی و ارامش باشیم

مانا(مامان باران) چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 22:46

عالی بود رفیق

منم دارم همینکارو میکنم
بهت گفته بودم میرم دکتر
امیدوارم همه به سمت شادی و ارامش باشیم

نیوشا 1 چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 00:34

سلام مانا جان من مدتیه با افسردگی دست و پنجه نرم میکنم ، حالت نا امیدی غم شدید گریه و این چیزا ، تحت نظر روانشناس و روانپزشک هستم و الان حالم ی کمی بهتر از چند ماهه پیشه

حنانه سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 14:57

سلام
خیلی دوست دارم نظرتونو راجع به افزایش حافظه بدونم راستش من رشته حقوق خوندم الان که میخوام واسه ازمون بخونم مطالب یادم نمیمونه یعنی صفحه رو ورق میزنم مثل اینکه اصلا من تا حالا این صفحه رو نخوندم نمیدونم با کذشت زمان ادم حافظش ضعیف میشه یا اینکه من قبلنام اینطوری بودم متوجه نبودم!طب سنتی راه حلی داره?ایا میشه حافظه رو تقویت کرد?

آذر سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 01:32

مانا جان سلام و تولدت مبارک با دو روز تاخیر عزیزم
برات آرزوی بهترین ها رو دارم همونطور که برای همه ما بهترین رو میخوای
از خدا برات سلامتی و طول عمر باعزت میخوام سربلندی و شادی و موفقیت

hanane شنبه 27 تیر 1394 ساعت 12:57

Salam,eyd bar shoma mobarak bashe.
Khanomi ye darkhasti azaton dashtam mishe ye poste kamel va jamei dar morde mokamelhaye va vitaminhaye zibayiye postam dashte bashin,albate ye darkhaste age magdor bashe mamnon misham.tashakor,man be gofteha va daneshe shoma etemad daram.

الهام جمعه 26 تیر 1394 ساعت 23:21

سلام عیدتون مبارک تو دلم خیلی حرفا باهاتون دارم ولی نمیدونم از کجا شروع کنم فقط میدونم خیلی دوستون دارم خیلی هم دوست دارم منم بتونم زمانی مثل شما باشم.همه خوبیهای دنیارو برای قلب بزرکت ارزومندم.
تنهام نذار فکرای بزرکی تو ذهنم ریختم امسال میخوام متفاوت باشم میخوام متحول بشم میخوام بیام اینجا نیرو بکیرم زندکیمو تغییر بدم.
مانا جطور میتونیم با اراده باشیم.جطوری برنامه ریزی درستی برای اهدافمون ترسیم کنیم

nazli پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 14:45


Eydeton pishapish mobarak
Midonam eydiye bozorgi khoda behet khahad dad be khatere galbe bozorgi ke dari.
Lahze nabe eftar manam doa kon.
Kheyli doset daram,doste mehrabanam

مرسی نازلی مه بکنم. وجودت پر از شادی واقعی و لبخند همیشگی

سپیده صبح پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 14:15 http://dardeparastu.blogfa.com/

سلام مانا جان
این لینک رو ببین درمورد برگردوندن مطالب وبلاگ چیزهای خوبی نوشته
من خودم قبل از دست زدن به هرچیزی صفحات وبمو ذخیره کردم بعد با تاریخ دوباره گذاشتمشون رو وب
امیدوارم شما هم نتیجه بگیری عزیزم، بلاگفا خیلی بده!!!!!!

http://ironmard.blogfa.com/post/35

واقعا رضایت از زندگی خیلییییییی مهمه خیلییییی
از اون طرف هم هیچ زندگی بدون مشکل و سختی نمیشه
به نظر میرسه ما در درجه اول باید بتونیم توی هرشرایطی آرامش خودمون رو حفظ کنیم تا بتونیم متوجه شیم بهترین کاری که میتونیم توی موقعیت فعلیمون انجام بدیم چیه
به نظرم این حفظ آرامش خیلی مهمه که بحثش وااااقعا مفصله و عمل کردن بهشم یخورده زحمت داره
امیدوارم همه بانوها مهربون توی آرامش واقعی شنا کنن و آرامش و راضی بودن جزء لاینفک شخصیتشون بشه
دوستت دارم ماناجونم
عیدتونم مبارک

مرسی دوستم از لینک.
با ح افتم کاملا موافقم.عید شما هم مبارک

الی پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 09:00

سلاااام
من از وبلاگ قبلی تون پیداتون کردم و یه سوال طولانی پرسیدم
حالا که ارسال کردم،دیدم از اون وبلاگ رفتین
لطف کنین ببینین اگه سوالم نیومده،باز بپرسم ازتون
خیلیییی ممنون

چیزی ن سیده الی جان.بگو دوباره

فرناز.م چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 15:44

مانا جان من یه بار گفتم تمام مطالبت دارم، فقط نمیدونم چطور برات بفرستم؟ متاسفانه اینجا امکان ارسال شماره موبایلم به صورت خصوصی نیست، شما ایمیلتونو بدید، من براتون میفرستم

M.karbalayi@gmail.com
مرسی فرناز جان

هستی چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 14:10

سلام،من دختر خیلی شادی بودم برای خودم زندکی میکردم بااراده تصمیمی رو که داشتم عملی میکردم،ولی از وقتی که سر و کله خواستکاران بیدا شد کل زندکی منو دکرکون کرد متولد66هستم از سال86یکریز خواستکار که اطرافیان ،دوستان،اشنایان معرفی میکنند تشریف میارن ولی تا حالا هیج نتیجه ای حاصل نشده یعنی من مورد بسند کسی نیستم اعصابم روز به روز ضعیف شده بسیار جاق شدم هیج اهمیتی نمیدم یعنی کاملا با انسان جن سال بیش زمین تا اسمان فرق کردم دیکه منی که فردی دست نیافتنی برای فامیلم بودم الان تیکه میندازن که مکه میخواد با کی ازدواج کنه اینقد صبر کرده خلاصه من خیلی وقته تو فاز بیخیالی زندکی میکنم فقط همه ی امیدم،بناهم همه جیزم خداست نمیدونم جه کسی رو مقصر بدونم ایا بخاطر اینکه اوایل خانوادم سختکیری کردن که دخترمون میخواد درس بخونه!?و حالا همانها مرا بیشتر اوقات مرا مجبور به انتخاب فردی میکنند که هیج سنخیتی بامن ندارد،حتی ذره ای فک نمیکردم جنین امتحانات سختی روزکار از من بکیره نمیدونم اصلا نمیدونم جیکار کنم?
بدون اغراق،بدون ریا،بدون تعارف از وقتی شما رو بیدا کردم حالم خیلی بهتر شده جکونکی اشنایی با شما هم خیلی تصادفی بوده از این بابت خودمو خیلی ادم خوشبختی میدونم.

میفهمم.خوشحالم میتونم کمک باااشم

سمیرا(کافه چی ) سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 09:29 http://ghahveshirin.blogfa.com

سلام
خیلی خوشحالم از اینکه با وبتون آشنا شدم
فکر کنم باید شروع کنم به خوندن ارشیوووووووووووو
اره...

هستی یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 16:13

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه،نماز روزه هاتون قبول حق.خانم مانا یه خواهشی داشتم از بهمن1392تاتیر1394جنتا بست نوشته بودین ?امکان اینکه دوباره مطالب توسط بلاکفا بر کرده هست?
من همه بستارو خونده بودم اینجا حکم کلینیک زیبایی رو داشت که میدونستم هر وقت دلم خواست میتونم بیامو استفاده کنم الان افسوس میخورم جرا سطحی از کنار بستاتون کذشتم الانم شروع کردم از اول میخونم جاهایی رو که لازم دارم مینویسم میشه مطالب سرجاش برکرده¿?????¿

تمام تلاشم و میکنم هستی جون.یه عده از دوستان قول کمک داده بودن .هنوز خبری نشده

الهام یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 13:28

سلام مانا خانومی،الان با خودت میکی این الهام از کجا بیداش شده من یه سال بود میومدم مطالب با ارزشتونو میخوندم ولی از فروردین داشتم یادداشت برمیداشتم که اجرا کنم این فاجعه شد نمیدونم خودت جه احساسی داری من خیلی ناراحتم درست اون مطالبیو که من نرسیدم بخونم محو شده تازه میخواستم منم بانوی برتر بشم اینجا مرجع زیبایی منه مانا واقعا نمیشه کاری کرد

سلام عزیزم.تمام تلاشم و میکنم.فوفش به صورت پی دی اف میزارمشون

نازلی شنبه 20 تیر 1394 ساعت 18:19

سلام مانا جون خوشکل خانومی جطوری?بارسای ناز جطوره?طاعات و عباداتت قبول باشه،یادم رفته بود خونه جدیدت رو تبریک بکم مث خونه قبلی فوق العاده ست مثل صاحب خونش که لطف و محبتشو منعکس میکنه،خودت و خونواده کوجیکت در بناه خدا
خیلی دوستت دارم

ممنون دوست گل و خوبم.لبت پر خنده

مهرانه شنبه 20 تیر 1394 ساعت 00:01

سلام مانای عزیز
چند وقت پیش برای کرم دور چشم سوال پرسیدم و محبت کردین و پاسخ دادین که از بین سه تا کرم دکلره الارو و نئوستراتا با سن 27 سال و تا حدودی تیرگی دورچشم و اینکه موقع خندیدن خطوط خیلی ریزی در اطراف چشمم شکل میگیره بهم گفتین که نئوستراتا رو تهیه کنم مانا جان برای خرید رفتم این دوتا کرم بود اما نمی دونستم کدومش رو باید تهیه کنم لینکش رو در زیر میزارم که راهنماییم کنید گل مهربان
http://www.neostrata.com/product/neostrata+bionic+eye+cream.do?sortby=ourPicks
http://www.neostrata.com/product/neostrata+eye+cream.do?sortby=ourPicks
ممنون از زحماتتون عزیزم

دومی و مهرانه جان

آتوسا جمعه 19 تیر 1394 ساعت 16:43 http://rozanehayeman.persianblog.ir/

چقدر خوشحالم که دوباره پیدات کردممممم،با اجازه لینک جدیدتو تو وبم میزارم تا دوستان بتونن پیدات کنن

مرسی آتوسا جون

الهام جمعه 19 تیر 1394 ساعت 13:52

میدونم یهو بیای خواننده روشن بشی و توقع داشته باشی برروییه ولی من اون مطالبو میخوام مخصوصا بست تیرکی کشاله ران که هر جا رفتم تو نت هیج مطلبی بیدا نکردم بجز همین وبلاک بانوی برتر خواهشا کاری نمیشه کرد

عزیزم از آب لیموترش تازه رقیق شده با آب و کرمها مخصوص روشن کردن کشاله ران که توی داروخونه هست استفاده کن و این مناطق دایما خشک و تمیز نگه دار

الهام جمعه 19 تیر 1394 ساعت 13:47

سلام مانای عزیزم
شما فکر کنید من با خوشانسی فوق العاده زیاد با وبلاکتون اشنا بشم فقط فهرست وار ارشیو و یه نکاهی بندازم بعد با خودم بکم خدا رو شکر برای تمام دردام مشکلات بوستم همه جی راه حلش اینجاست بعد درست زمانیکه دست بکاربشم نت بردارم شروع کنم ارشیو باک شده باشه خیلی خیلی ناراحتم میدونم یه صندوق که بر جواهر بودو از دست دادم خاک تو سر بلاکفا مانا راهی وجود نداره یعنی فقط دعا میکنم مطالب سرجاش برکرده همین خیلی ناراحرم

سعی میکنم یه راهی واسش بیابم

الناز جمعه 19 تیر 1394 ساعت 13:35

سلام عزیزم ممنون از لطف و محبت بی ریات .همین که اینجا هستی برای من همه جیه دوستت دارم احساس من بهم میکه تو جنست با بقیه ادما فرق داره خیلی دوست دارم

فرق از نگاه مهربون و خالص شماست دوست من. مرسی

بانوی بهمن ماه پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 11:57

سلام بر همه دوستان.

استادی داشتیم که میگفتن چرا همه چیو شارژ میکنین به جز عشق؟!

گوشیمون low batery که میده شارژش میکنین.
تبلت و لپ تاپ هم همینطور.

یخچال که خونه خالی میشه، زودی میریم خرید و توشو پر میکنیم. فریزر هم...

ریمل و کرم که تموم میکنیم فورا میریم یه ریمل جدید میخریم که بهتر از قبل باشه و مژه ها رو پرپشت تر از قبل نشون بده.

چرا همه چیو شارژش میکنیم ولی عشق مونو شاید سالی یکبار هم شارژ نمیکنیم!!

هر روز یک شروع جدیده.
هر وقت شوهرتون میاد خونه لطفا از یه ساعت قبل قلبتون رو با کلی تفکر خوب و انرژی مثبت و شارژ کنین.
فرض کنین که امروز روز اول خانه داری یک نوعروسه!!
اون نوعروس شمایید...
و اون همه عشق در وجود شماست که ایجاد میشه...
دوباره خودتونو شارژ کنین.
مثل روزهای اول زندگی....

تاثیرشو کم کم به عینه خواهید دید....

ای خدا..چه قدر طولانی شد... مانای عزیز عذرخواهم...
شما رو خیلی دوست دارم....قلبا و با ذره ذره سلولهای وجودم.
شما منبع انگیزه اید برای من که گاهی در تکرار مکررات زندگی ریحانه بودنم را فراموش میکنم...
فدای شما

لیلی پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 09:44

سلااااام ازین که پیدات کرد خیلی خوشحالم ن در مورد مراقبت از پوست خیلی مطلب می خوندم ولی هیچ کدوم رو انجام نمی دادم ولی از وقتی با وبلاگت آشنا شدم قدرت نفوذ کلامت انقدر بالا بود که همه رو دارم انجام می دم ممنون که هستی

ممنون از شما و حضور فشنگتون

علی چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 14:45

این صفحه رو یه نفر بم گفت بخونم؛بنظرم جالب اومد و میخوام نظر بدم.این اضطراب تو ما مردا هم وجود داره،حتی خیلی بیشتر از شما خانما،فقط ما قورتش میدیم یکدفعه فوران میکنیم!
به یه چیز کوچیک اشاره میکنم خیلی کم دیدم وقتی گوشی خانمی زنگ میخوره و گوشی تو کیفشه با آرامش گوشیو دربیاره از کیفشو جواب بده،خیلی هول و عصبی میشه،آخه چرا؟؟؟؟؟
از چیزای کوچک روزمره شروع کنین واسه دور کردن استرس!
خواهشا جز خانمهایی نشین که خیلی بیخیالن،چیزی براشون مهم نیست،دلشوره جزیی از شما خانمهاست،فقط نباید بذارین زندگیتون را تحت الشعاع قرار بده.
خیییییییلی هم ما مردها مقصر این اضطراب باطنی و ظاهری شما خانمها هسیم!ولی شما پیش قدم شین برای دور کردن اضطراب از زندگی

فرمابشتون کاملا صحیحه.خانمها نیاز دارن بیشتر ارامششونو حفظ کنن

حرف دل من و خیلیا چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 14:05

حرف دل من و خیلیا
سلام به همه عزیزان،به موضوع خوبی اشاره کردین،تو این روزا هرچی زیاده استرس،حتی خودمون خبر نداریم که این ناخوش احوالیمون از استرس...خصوصا من و شما خانومای جوون،البته حقم داریم،میدونین چرا؟یکی از دلشوره های بزرگه امروز ما مشکلات مالیه،نگین نیست،خیلی از ما حتی توان مالی گذروندن زندگی روزمره نداریم داریم میجنگیم ک زندگی کنیم وقتی اطرافمون کسایی میبینیم ک همه چی دارن،کارخوب،خونه،ماشین،مسافرت... دچار دلشوره و افسردگی میشیم، خصوصاً ما خانما،میشیم ی آدم حسود!!!نمیخام شعار بدم ولی از همتون خاهش میکنم بیاین خودمون ب خودمون ب زندگیمون با همه نداری هامون آرامش بدیم،حتی اگه ی نفر برامون مونده،خودمونو 'مقایسه' نکنیم وگرنه له میشیم...داشته هامونو ب رخ هیچ بنی بشری نکشیم...*از بالا به کسی نگا نکنیم*…این خیلی مهمه،رعایت هم نمیکنیم!!!
مادربزرگ پیری دارم که همه چی براش فراهمه،ولی پدربزرگم 20ساله نیس...جوونیش رف...انرژیش رف...سلامتیش رف...بچه هاش بزرگ شدن رفتن...فقط حسرت خوردن از دوران جوونیش براش مونده!حتی الانم استرس و دلشوره داره،یعنی ما عادت کردیم ب داشتن استرس،بیاین ریشه کنش کنیم...حداقل ما خانمای برتر

مرسی از وقتی که گذاشتی و نظرتو گفتی

فاطمه شیراز دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت 23:22

سلام مانای عزیزم منوامروز آدرس خونه جدید رو پیدا کردم...

پستت خیلی عالی بود تصمیم گرفتم روانمو یه خونه تکونی حسابی بدم...

الناز دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت 19:27

سلام همراه دلتنکیها و تنهاییهای من اخرش باید روشن میشدم منم از دی ماه مهمون خونتون شدم شبها تو خلوت خودم میخوندم نوشته هات و سعی میکردم خو مو افکا رمو اطرافیانمو و محیطمو تغییر بدم شرایط برای منروزبه روز داره سخت تر میشه احساس یه تخم مرغ و دارم که اینقد برتش کر دن که همه جاش ترک برداشته

قوی باش.خودتو دوست داشته باش و اگر نیازه کمک بگیر.منم همه جور در خدمتم

خانومی یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 16:06

عزیزم هزینه مشاوره چقدره؟

محبت کن ایمیل بزن.اطلاعات کامل میگم
M.karbalayi@gmail.com

فرناز.م یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 13:56

چی شده خانومای خوب، چرا اینقدر همه ناراحت و افسرده ؟ به خدا شاد بودن کار سختی نیست، تمرین کنید شاد باشید، تمرین تمرین تمرین، با یه کم چاشنی بی خیالی، لبخند بزنید....
البته من اعتقاد دارم، نظر شخصیه ها، شاید غلط باشه، اعتقاد دارم مردهای ایرانی نقش زیادی تو افسرده کردن زن ها دارن، گاهی با بی توجهی، با تحقیر، با پوزخند، گاهی با دخالت های بیجا، زورگویی، خودخواهی و غرور..... مهم اینه که ما زن ها بفهمیم ما یک شخصیت مستقل داریم، شخصیتی مستقل از همسرانمون و بسیار قابل احترام و ستایش.... اگه ما برای خودمون ارزش قائل بشیم،، دیگه رفتارهای همسرانمون کم اهمیت میشه... عزت نفس پایین، بیچاره میکنه آدمو....اصلا فکر نکنید کمتر از دیگران هستید...هرکس در جایگاه خودش والا و قابل تقدیر... ارزش های وجودی خودتونو بشناسید،، با یه تلنگر نشکنید.... کمی غرور برای ما زن ها خوبه.. به داشته هاتون ببالید،،، و از همه مهمتر... هیچ وقت هیچ وقت خودتونو مقایسه نکنید... هیچ وقت ظاهر زندگی دیگران رو با باطن زندگی خودتون مقایسه نکنید،،، شما از مشکلات خودتون خبر دارید ولی فقط شادی های دیگران رو میبینید. پس مقایسه با دیگران رو کنار بگذارید،،مانای عزیز ببخش پا تو کفشت کردم... فمینیست نیستم، بلکه یک زنم با تمام ظرافت ها و ارزش های وجودی اش

میفهمم و عالی بود

پرواز یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 09:03

سلام مانا عزیز ممنون از مطلب مفید و خوبتون،به نظر منم دیگه الان لازم بودن مراجعه به مشاور بر کمتر کسی پوشیدس،من دوست دارم در زمینه این که ایا افسردگی خفیف دارم یا نه مشاوره بر م اما با کلی پرس و جو مشاور متعهد و دلسوز پیدا نکردم،با یه پسر کوچولو فرصت آزمون و خطا ندارم،ایا شما شخصی را جهت معرفی میشناسی،ممنونم

عزیزم شرایط منم مثل شماست.یشنهاد می کنم بگردید و بپرسید.جوینده یابندست

نازلی یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 00:37

دوستت دارم خیلی خیلی زیاد مانا جون مهربونم
جقدر خوشحالم باز هستی بارسای نازم جیکار میکنه


با موبایل کامنت میذارم فک میکردم نمیشد بیام کذاشت
ولی وقتی بیاممو دیدم خوشحال شدم:بوس:

سپیده شنبه 13 تیر 1394 ساعت 23:51

بازم گل کاشتی با مطالب قشنگت...مانای عزیزم از پسر گلت بگو برامون...خیلی خیلی مواظبش باش،دوس دارم عکسشو ببینم!از طرف من لپشو ببوس.
ازهمه دوستان میخام تو این شبای طلایی واسه همه اعضای این وبلاگ" ویژه "دعا کنن،،،به برکت این ماه همه ما به آرزوهای بزرگ و کوچیکمون برسیم.
هر چی سلامتی،موفقیت،سربلندی، شادی،عشق... و از همه مهمتر "زیبایی""""احترام گذاشتن و احترام دیدن""" نصیب تک تکتون...
دوسای گلم، مانای عزیزم عاشق همتونم

مرسی عزیز دلم.ممنونم از دعا قشنگت

رها شنبه 13 تیر 1394 ساعت 15:28

سلام عزیزم
من تازه با شما آشنا شدم وچقدر حیف که مطالبتون پاک شده چون اینطور که تعریف میکنید خیلی نیاز دارم بهشون!!!
براتون آرزوی سلامتی و آرامش روزافزون دارم.

دنا شنبه 13 تیر 1394 ساعت 10:17

سلام مانا جون خوبی؟
منزل نو مبارک. امیدوارم اینجا هم مثل خونه قبلی از نوشته هات استفاده کنیم.

مهسا مامان شنبه 13 تیر 1394 ساعت 08:31

مانا جون چه خوب شد اومدی وای نمیدونی چقد به حرفات احتیاج داشتم.مشکل من یه چیز نیست انگار تو زندگیم نباید شاد باشم حتی واسه یک روز اگه یکم بخندم بخاطر مسائل پیش پا افتاده(البته از نظر دیگران) حالم چنان گرفته میشه که وقتی چند ساعت خوشحالم از ترس این حال بد بعدش اضظراب دارم. همسرم میگه توهم داری اصلا همچین چیزی نیست.مساله مهم اینه که نمیتونم به کسی حتی به خونواده خودم بگم.اسمون زندگیم این روزها خیلی ابریه اونم سر مسائل واقعا کوچیک که یهو جنگ جهانی میشه.توضیح دادنش واقعا سخته واسه همین بیشتر ازین وقتت رو نمیگیرم فقط یه خواهش دارم هر روز بنویس تا ازینجا انرژی مثبت بگیرم.خواهش میکنم.

گلم حتما باید از یه متخصص کمک بگیری ما قراره واسه شاد بودن و انرژی داشتن به خودمون فقط متکی باشیم.مگه نه

samira شنبه 13 تیر 1394 ساعت 02:15

سلام از وقتی با سایت شما اشنا شدم روحیه قوی تری دارم و دارم برتر بودن و یاد میگیرم اینکه شما به من انگیزه دادید و تاثیر روی من گذاشتید تنها دلیلش بود که مثل دوست بودید نه مثل معلم حتی لحن گرم و دوستانه تون رو از توی کلمه کلمه پستاتون میشه حس کرد واقعا ممنونم دوست عزیزم شما رو شاید زیاد نشناسم ولی این مدت که حرفای شما رو دنبالمیکردم برام یه دوست شدید شما بهم یاد دادید با انگیزه بودن و ذوق و خلاقیت و از همه بیشتر لبخند و محبت دوستون دارم

مرسی سمیرا جان

شهره شنبه 13 تیر 1394 ساعت 01:47

چقدر دیر به دیر میای ؟؟؟؟؟؟

خانومی جمعه 12 تیر 1394 ساعت 15:17

سلام مانا جونم خیلییییییییییییییی خوشحالم که پیدات کردم.اون دفعه دقیقا بعد از این که من سوال ازت پرسیده بودم بلاگفا ترکید.
عزیزم دو ماه دیگه عروسیم و شدیدا به کمکت احتیاج دارم هم از نظر پوست و زیبایی و هم رفتاری دلم میخواد یه عروس بانوی برتری باشم توروخدا هر نکته ای که هست بهم بگو اصلا میتونی یه پست برامون بذاری الان تابستونه و خیلی ها قرار عروس بشن که به کمکت احتیاج دارن
مرسی بانوی برتر

عزیزم چرا واسه مشاوره وقت نمیگیری هب.توی این فضای محدود من چقدر بگم عزیزم اخه

بنفشه پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 15:17

سلام مانا جان من تازه با وبلاگ شما آشنا شده بودم و داشتم تند و تند آرشیو رو میخوندم که بلاگفا مشکل درست کرد. مرتب به اونجا سر میزدم تا بالاخره لینک وبلاگ جدید رو دیدم. خیلی خوشحالم که الان اینجام و از دانسته های شما استفاده میکنم. ممنونم

مهرانه پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 13:08

سلام مانای عزیز
من وبلاگ قبلی رو خوندم و واقعا لذت بردم هم از مطالب هم از سبک نوشتنون و قبل از هر چیز ببخشید که اینجا سوالم رو میپرسم چون موضوع متفاوت هست
27 سالمه قصد خرید کرم دور چشم رو دارم و اینو بگم که وقتی میخندم چروگای خیلی ریزی دور چشام میفته همچنین مانای عزیز دورچشم تا حدودی تیرگی داره به نظر شما مارک الارو بخرم یا نئوستراتا ( برای زیر سی سال هست ) یا دکلره ؟ اگه لطف کنید راهنماییم کنید ممنون میشم عزیزم

واسه شرایط شما نوستر اتا رو پیشنهاد میکنم

sahar چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 19:35

سلام خانومی
خیلی خوشحالم که وبلاگ شمارو پیدا کردم...امیدوارم منم جز دوستاتون محسوب کنید...پستاتونو دوست دارم....خیلی زیاد

tina چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 01:41

من از همون وب قبلی خوانندتون بودم،منتها خاموش!الان دیدم وقتشه که روشن شم!۲۲سالمه...هیچ کمبود ظاهریم تو زندگیم نیست ،خدارو شکر!ولی افسردم...ناراحتم...سالهاست!فک میکنید چند بار مشاور رفته باشم؟همشون خیلی گرونن و خب منم به خیلی جلسات احتیاج دارم تا خوب شم. واقعا اون چند جلسه ای که رفتم اثر داشت...حالم خوب میشد!ولی مثلا جلسه ای۷۰تومن،خب زیاده و من ندارم !اونم مثلا واسه ۱۰جلسه!بر عکس پوست و‌مو،وقت گذاشتن واسه روان خیلی سخ

میفهمم عزیزم دلی سلامتی روانم مثل جسم مهمه

پاییز سه‌شنبه 9 تیر 1394 ساعت 13:08

سلام از اینکه دوباره پیدا کردمتون خیلی خوشحالم.
به قول شما خدا نگذره از بلاگفا انگار یه خانواده رو از هم پاشوند.
درهرحال امیدوارم اینجا هم فعال باشید و بازم ما بتونیم به کمک شما بانوی برتر باقی بمونیم.

ممنونم

من سه‌شنبه 9 تیر 1394 ساعت 11:42

سلام مجدد
واقعا؟؟ من فک میکمم زیادی خودمو تحویل میگیرم! البته شاید توضیح کامل ندادم، انتقاد ناپذیری رو هم اصافه کنید به ویژیگی های منفی ام
عجله و کم صبری ام باعث میشه خیلی به خودم اسیب بزنم، خلاصه اکثرا یکی دو جای کبود تو بدنم هست! پریروز هم در آسیاب برقی رو کامل نبسته بود روشن کردم، در رو پرت کرد و دست من رفت لای تیغه ها، و دوتا انگشتام زخم شدن، یکیش که از وسط ناخن، خیلی ناحور بود، فک میکنی همسرم چه برخوردی کرد؟ هیچی الان دو روزه که خیلی باهام صحبت نمیکنه! میگه برام عادی شده، انقد حواسم پرت هست! من دلداری میخاستم، باید طعنه میشنیدم!!
یه سوال دیگه ای که داشتم، همسرم تو دوران عقد و کمی بعد از عروسی خییییلی واژه های محبت آمیز به کار میبرد، ولی کم کم قطع شد و وقتی میپرسم چرا میگه اون موقع یه جورایی تو جو بودیم و الان متعادل شدیم، الان کارمون درسته. ولی من همچنان خیلی از اون وازه ها استفاده میکنم، مثلا 90 درصد مواقع اینجوری صداش میکنم ...جان یا عزیزم، ولی یه حسی بهم میگه کارم اشتباهه، پرد بع این چیزا نیاز نداره، من باهاش جوری رفتار میکمم که دوست دارم اون باهام رفتار کنه، درسته؟

چی بگم.نظر من نظر یک کارشناس نیست.ولی قطعا عشق هر روز نیاز به تقویت شدن داره. ..درستش همینه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.